از زبان مرینت :
نور زیادی توی چشمم افتاده بود به سختی چشمم رو باز کردم.
_حالت خوبه مرینت؟
+آااد اد ادرین من کجام؟
_درمانگاه مدرسه ایم؟
+چ چرا؟
_چون غش کردی
سرم بدجوری ونگ ونگ میکرد انگاری رو حالت ویبره بود.
ادرین که از حال من مطمئن شد به کلاس برگشت. من هم وقتی درد سرم ساکت شد به توصیه پرستار به خونه رفتم.
بزن ادامه مطلب
مرینت وارد کلاس شد اول به من نگاه کرد؛ واقعا نمیدونستم چجوری باید با دختری که خودم شکستمش روبرو شم.
لطفا بزن ادامه مطلب
از زبان لیدی باگ:
چندین بار صدام زد اما جوابی ندادم.
بعدش سرم داد زد. از هرکسی بجز کت انتظار این رفتار رو داشتم ولی راجب کت نه.
قبول دارم کار من خوب نبود ولی واکنش اون زیادی بود.
چند جمله چیزی گفت اما برام نا مفهوم بود. یویومو انداختم و از اونجا دور شدم
به خونه که رسیدم یک راست رفتم تو رخت خواب و بالاخره با کلی این دست و اون دست خوابم برد.
ادامه
لطفا تو نظر سنجی شرکت کنید
چند تا فن آرت نزدیک به فضای رمان
از زبان ادرین:
با دیدن مرینت حال این گربه سیاه خوب شده بود اما دلم میخواست به آرامگاه برم و به یاد مادرم در اونجا قدم بزنم.
یک نفر داشت از آرامگاه برمیگشت، هم زمان با اون بارون هم انگار برگشتنش گرفته بود.
بزن ادامه
الکس بود.
هول شدم آخه قرار بود فقط مواقع ضروری زنگ بزنه.
کت که متوجه چهره مضطرب من شده بود پرسید
_حالت خوبه؟ اتفاقی افتاده؟
+آره آره خوبم فقط باید به این تلفن جواب بدم الان میام.
رفتم طبقه پایینو تا حد امکان به گوشه اتاق پناه بردم تا کت صدامو نشنوه
+سلام
_سلام مرینت
+اتفاقی افتاده؟
_آره اتفاقی افتاده اونم یک اتفاق خیلی بد خواهش میکنم کت رو راهی خونت کنو به برج ایفل بیا
+باشه باشه فعلا. اونجا میبینمت