تصویر هدر بخش پست‌ها

Cat Noir

در این وبلاگ قرار هست تا در ارتباط با میراکلس فعالیت بشود

Jinx rain p12

Jinx rain p12

| PCN

برو ادامه ~>

از زبان فی :

از زمانی که به پاریس اومده بودم متوجه حال بد مرینت شدم. 

موقعی از دوستاش خبر گرفتم سریع بحث رو به موضوع دیگری منتقل کرد و همچنین بعد از خوندن نامه ای که به اصطلاح از سمت برادرش بود به کل تغییر کرد و تا مدتی حالش بد بود. 

شاید بهتره ادرین رو ببینم و باهاش درمیون بزارم شاید اون همه چیو بدونه. 

به ادرین مسیج دادم و آدرس رو برام فرستاد. 

آدرس مال یک کافه بود که فکر کنم از اینجا خیلی دور نباشه. 

ساعت 8 و نیم بود قرار شد ساعت 10 همو ببینیم. 

فکر کردم بهتر باشه این قضیه رو از مرینت مخفی کنم. 


+مرینت 

_جان

+من میخوام تا یه جایی برم زود برمیگردم ببخشید که تنهات میزارم. 

_نه عزیزم مشکلی نیست فقط اگر برای عصر وقتت آزاده نظرت چیه بریم سینما!؟ 

+ایده عالی ای هست، عصر میبینمت. مراقب خودت باش خدا نگهدار. 

_همچنین خدانگهدار. 

... 

تاکسی جلوی در کافه نگه داشت و پیاده شدم

وارد کافه شدم، جای قشنگی بود.

داخلش با تم چوب درست شده بود و به محض ورود میتونستی بوی چوب رو حس کنی. 

چند قاب عکس که حاوی متن هایی بود روی دیوار سمت چپ کافه نصب شده بود 

قسمت سمت راست هم میز بزرگی بود که انواعی از کیک و شیرینی ها روش چیده شده بود 

میزی که ادرین نشسته بود رو پیدا کردم . 

گوشه سمت راست کافه درست زیر پله هایی که به طبقه بالا ختم میشد؛دیدنش سخت بود. 

از زبان ادرین :

پیام فی رو که دیدم خیلی خوشحال شدم؛ خیلی وقت بود که ندیده بودمش. آدرس کافه رو براش فرستادم قرار شد تا ساعت 10 بیاد اونجا.

....

توی کافه منتظر نشسته بودم که حدودای ساعت 10 اومد. 

+سلام فی. از دیدنت خیلی خوشحالم 

_Nǐhǎo ادرین. منم همینطور. 

فی رو بغل کردم. 

+لطفا بشین. 

_خیلی ممنون ادرین

+کی به پاریس اومدی؟ باید بهم میگفتی به استقبالت بیام. 

_نمیخواستم بهت زحمت بدم؛ تازه اومدم خیلی وقت نیست. میخواستم راجب موضوع مهمی باهات صحبت کنم. 

+راجب چی هست که انقدر جدی بیانش میکنی؟ 

_مرینت 

 

 

 

آنچه خواهید خواند :

بالاخره تو دوست پسرشی

بهتره که من دخالت نکنم

حتی شنیدن اسمش باعث میشه بخوام زانو بزنم