Jinx rain p10
بزن ادامه
بزن ادامه
از زبان مرینت :
_سوپرایززررر
+فی! خدای من سلام
بغل فی پریدمو محکم بغلش کردم. بالاخره جدا شدیم.
از زبان مرینت :
نور زیادی توی چشمم افتاده بود به سختی چشمم رو باز کردم.
_حالت خوبه مرینت؟
+آااد اد ادرین من کجام؟
_درمانگاه مدرسه ایم؟
+چ چرا؟
_چون غش کردی
سرم بدجوری ونگ ونگ میکرد انگاری رو حالت ویبره بود.
ادرین که از حال من مطمئن شد به کلاس برگشت. من هم وقتی درد سرم ساکت شد به توصیه پرستار به خونه رفتم.
بزن ادامه مطلب
مرینت وارد کلاس شد اول به من نگاه کرد؛ واقعا نمیدونستم چجوری باید با دختری که خودم شکستمش روبرو شم.
لطفا بزن ادامه مطلب
از زبان لیدی باگ:
چندین بار صدام زد اما جوابی ندادم.
بعدش سرم داد زد. از هرکسی بجز کت انتظار این رفتار رو داشتم ولی راجب کت نه.
قبول دارم کار من خوب نبود ولی واکنش اون زیادی بود.
چند جمله چیزی گفت اما برام نا مفهوم بود. یویومو انداختم و از اونجا دور شدم
به خونه که رسیدم یک راست رفتم تو رخت خواب و بالاخره با کلی این دست و اون دست خوابم برد.
ادامه
لطفا تو نظر سنجی شرکت کنید
چند تا فن آرت نزدیک به فضای رمان