تصویر هدر بخش پست‌ها

Cat Noir

در این وبلاگ قرار هست تا در ارتباط با میراکلس فعالیت بشود

Jinx rain p2

Jinx rain p2

| PCN

از زبان مرینت:

+من منظ منظورت چیه

_ببین ماری نه ببخشید مرینت من خیلی فکر کردم حسم نسبت بهت سرد شده من این عقیده رو دارم که در ارتباط با تو هم همینه. ما هنوز سنمون کمه برای همین در ارتباط با عشق و عاشقی درست عمل نمی‌کنیم و یروز توهم از من سرد میشی پس چه بهتر که اونروز امروز باشه نه؟ 

 

انگاری طناب دار رو دور گردنم انداخته بودن اونقدر حالم بد بود که نمیتونستم حرف بزنم. 

نمیدونم چرا سکوت کردم شاید چون خودمو قانع میکردم کاری که داره میکنه بخاطر فشار های پدرشه‌. 

بغض لعنتی 

 

 

 

 

بزن ادامه

تمام توانم گذاشته بودم تا جلوی اشکام رو بگیرم. 

میدونستم اون لحظه آدرین منتظر بود تا حرف های من رو بشنوه اما باز هم سکوت کردم

من حتی نمیتونم بابت له کردن قلبم از آدرین خورده بگیرم؛ آره حتما دست خودش نیست حتما سر اجباری پدرشه حتما روش فشارها... اه مرینت چقدر حتما حتما میکنی. 

_ببخشید مرینت

آدرین اونجارو با این جمله ترک کرد. 

ببخشید؟ توقع داری که ببخشم؟ آره تو رو میبخشم ولی گمون نکنم بتونم خودم رو ببخشم اونم سر اینکه عاشق آدمی شده که حسی بهش نداره،  نمیتونم! 

برگشتم به کلاس و وانمود کردم اتفاقی نیفتاده. آلیا با سوالاش تا پایان مدرسه مغزمو خورد. به خونه که رسیدم تکالیف رو انجام دادم و بعد دفتر طراحیمو باز کردم و به طراحی خودم از آدرین خیره شدم. 

فلش بک از زبان ادرین:

آماده شدم وه سمت در ورودی میرفتم

_ادرین

+بله پدر مشکلی پیش اومده؟ 

_از اون دختر فاصله میگیری و کاری میکنی بهت نزدیک نشه وگرنه باید شاهد نابود شدنش باشی اونوقت روزی هزار بار متأسف باشی مرینت دوپن چنگ رو از زندگیت حذف میکنی فهمیدی؟ 

بدنم میلرزید.. میدونم تهدید پدرم الکی نیست 

+بله

 

با مرینت به شکل خیلی بدی بهم زدم. سکوت کرد و این سکوتش منو بیشتر عذاب میده. 

وقتی به کلاس برگشتم وانمود کردم هیچ اتفاقی نیفتاده 

بعد مدرسه با قلبی که هر لحظه احتمال ایستادن داشت به زندان پدرم برگشتم 

 

آنچه خواهید خواند:

تیله سبز

پرنسس دروغگو